آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

مادرانه برای آریا

ماموريت شماره 2 مامان

پسركم هر بار كه براي مامان يه نامه از تهران مياد،‌قلبم وايميسته كه نكنه دوباره بايد برم ماموريت و از پاره قلبم جدا بشم. متاسفانه 2 هفته پيش نامه ماموريت اومد و طبق نامه بايد دو روز ميرفتم تهران و با توجه به بعضي مسائل پيش اومده نميتونستم همكارامو جاي خودم راهي كنم. شروع به بررسي شرايط كرديم و قرار شد اگر امكان لغو يك روز از دوره ها نباشه من و شما و ماماني جون با هم بريم و شما هتل بمونيد و من برم دوره. خوشبختانه طي تماسي كه با همكاراي ستاد گرفتم قبول كردن كه من يك روز از دوره ها كه خيلي مورد نياز نبود نرم و روز دوم شركت كنم. بالاخه ديروز من با زحمت و سختي زياد از شما دلكندم و ساعت 4:30 صبح راهي ماموريت شدم و كل مدت دوره يه گوشه ذهنم به ش...
27 آبان 1393

یک سالگییت مبارک

دلبندم از پشت دريچه خاطرات به 365 روزي كه گذشت نگاه ميكنم، به همه اين روزهاي طلايي با هم بودنمان از لحظه شيرني كه براي بار اول صداي گريه دلبرانه ات را شنيدم كه براي من زيباترين نواها بود، بار اولي كه تن معصوم تو را در آغوش كشيدم و براي من گرمترين آغوش دنيا بود، چه رها بودم و چه شاد از در بر داشتن تو. دلبركم بار اولي كه قدمهاي كوچكت را در خانه گذاشتي چه شيرين بود. ياد روزي افتادم كه اولين بار كلمه اي ادا كردي و چون گل هستي اولين كلمه ات هم همين گل بود، گل من.عزيزم، فرزندم بار اولي كه گفتي ماما هرگز از خاطرم نخواهد رفت كه ارديبهشت را بهشت كردي برايم. و به همين زودي ها توانستي حركت كني و دنبال مادر راه بيافتي تا تنها نباشم و من هر لحظه از مي نا...
9 آبان 1393
1